رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

صحبت های من با فسقلیم

دیگه کم کم داری مرد میشی!!

سلام عزیزم، سلام پسر گلم!! راستش دیگه رومون نمی شد بیایم وبلاگت!! مامانی مینداخت گردن من، من مینداختم گردن مامان!!! دیدم نمیشه!!! باباییم که رسوای عالم گفتم همیشه که ما آره .... ایندفه ام ما... کلی حرف دارم برات!! کلی شکایت دارم ازت!! کلی دلم برات تنگ شده!! نمی دونم از کدومش برات بگم. بی معرفت نگفتی میری ایران با مامانی و بابایی بیچاره رو تنها میذاری، اون چه بر سرش میاد!!! نگفتی بابایی دیگه نمی تونه بخنده!!! آخه چرا رفتی؟؟؟ مگه قرار نبود همیشه پیشم باشی؟؟ تو هم که شدی مثله بچه همسایه که!! دو روز میارندش بعد میبرندش!! آخه نمی گید بابایی بدون رادین و مامانی تو یه کشور غریب چی میکشه؟؟ خب بگذریم دوس ندارم حالا بعد از مدت ها اومدم دست پیش...
29 آبان 1392
1